زندگی باید کرد گاه با دل تنگ
همتی باید چو قطره بر سنگ
اینکه طوفان خزان گل است
ساقی پیمانه حیران دل است
ما را چه چیز که چی باشد
بی غم دنیا و کی به کی باشد
مهم آنکه پای تو در میان باشد
زلف گیسوی تو چو پرنیان باشد
با نام تو مژگان بارانی شود
تپش این قلب هم آنی شود
خوشم از آنکه با بال رویا پر می کشم
هرآن که خواهم به سرایت سرمی کشم
تو کجا و من کجا فاصله قرنهاس
نظرات شما عزیزان: